برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
از ابن عباس پرسیدند: بهترین روزها، و بهترین ماه ها، و بهترین عمل ها کدام است؟ گفت: بهترین روزها جمعه است، بهترین ماه ها ماه رمضان است، و بهترین اعمال نمازهای پنجگانه در اول وقت. این سخن را برای علی- علیه السّلام- نقل کردند فرمود: اگر از تمام علمای مشرق تا مغرب عالم بپرسند غیر از این جواب ندهند، اما من می گویم: بهترین عملها آن است که قبول درگاه خدا شود، و بهترین ماه ها ماهی است که در آن از گناه توبه کنی، و بهترین روزها روزی است که با ایمان به سوی خدا روی.
بهترین عمل در ماه رمضان
«مرحوم محدث قمی در مفاتیح الجنان از ایشان نقل می کنند که صدوق می فرماید: در جلسه ای بودیم که علما بودند علمای شیعه در یک جلسه بودند و مذاکره شد. گفتگو شد که شب قدری که اعمالش از هزار ماه بهتر است چه عملی فضیلتش از همه اعمال بهتر است؟ همه گفتند: تعلیم و تعلّم یعنی شب نوزدهم، بیست و یکم، شب بیست و سوم آن عملی که از همه اعمال فضیلتش بیشتر است این است که انسان یک مسأله ای یاد بگیرد، اگر امشب یک ساعت تفکر کردی، در خود فرورفتی و با خود صحبت کردی، اگر امشب پای منبر نشستی و جمله ای برداشت کردی، این از هر عملی فضیلتش بیشتر است.
لذا بعضی از بزرگان که روی آنها حساب می شود می بینیم کتابشان تاریخ دارد و شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان کتابش تمام شده مثلًا صاحب جواهر(ره) که فقهش، چکش برای مراجع تقلید است فردی که مثل او در اسلام کم نظیر یا بی نظیر است این مرد یک جواهری نوشته که الان در چهل و دو جلد چاپ شده است. در آخر جواهر تاریخ می گذارد می فرماید که از جواهر، از این کتاب فارغ شدم. شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان، معلوم می شود پیش صاحب جواهر بهترین اعمال، حتی از قرآن سر گذاشتن، از جوشن کبیر خواندن حتی از دعا و توبه که ثوابش خیلی زیاد است. فقه نوشتن بوده است.
همچنین استاد بزرگوارعلامه طباطبائی(ره) در جلد بیستم(المیزان) این کتاب پرازش، این تفسیر کم نظیر یا بی نظیر را که افتخاری برای شیعه شد، ایشان هم می رماید که از این تفسیر فارغ شدم تفسیرم شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان به پایان رسید».
برگرفته از کتاب: تربيت فرزند از نظر اسلام، ص 208-207
پیوندهای سعادت و خوشبختی
«وَالَّذِینَ یصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ؛(خردمندان) کسانی هستند که پیوندهایی را که خداوند به برقراری آنها فرمان داده است حفظ می کنند و از خدای خود و سختی حساب می ترسند». در این آیه سه علامت دیگر انسان های عاقل بیان شده است که عبارتند از:
ب)صله رحم؛
ج)ترس از عذاب پروردگار؛
د)ترس از عذاب آخرت.
یک فرد با ایمان پیوندی با خدا دارد که از صمیم دل به آن معتقد است و همه شؤون خود را از مرگ و زندگی و... از آن او می داند و پیوندی نیز با مردم دارد و در بین آنان زندگی می کند و از کمک ها و همکاری هایشان بهره می برد و آنان بخشی از بار زندگی او را به دوش می کشند. فرد عاقل و خردمند هر دو پیوند را محترم می شمارد و به کلیه پیوندها احترام می گذارد؛ زیرا گسستن پیوندهای الهی جز یأس و نومیدی و آلودگی به گناه چیزی نیست. زندگی مادی بدون تکیه گاهی معنوی، جز بدبختی نتیجه ای ندارد و پشت پا زدن به پیوندهای اجتماعی، در حالی که یک نوع نمک نشناسی و ناجوانمردی است، خود موجب گسسته شدن رابطه فرد با اجتماعی است که بار زندگی او را به دوش گرفته و صمیمانه به او خدمت می کند. احترام به این دو پیوند پیش از آن که نشانه ایمان باشد یکی از نشانه های افراد عاقل و فهمیده است که از این دو پیوند برای سعادت و خوشبختی خود استفاده می کنند. این آیه و هم چنین آیات بعدی در صدد بازگویی نشانه های افراد عاقل و خردمند است، امّا چگونه این آیه به این دو پیوند اشاره می کند؟ به بیانی روشن تر، آن جا که آیه از خشیت در برابر خدا و ترس از سختی حساب سخن می گوید[1]، هدف آن بیان حفظ پیوند با خداست؛ زیرا مردان عاقل و واقع بین، در پرتو توجه به عظمت خدا و احساس کوچکی در برابر آن قدرت بی نهایت، کانونی از خشیت و بیم، خضوع و خشوع می گردند. کدام خردمند است که در سنجش بی نهایت نیاز با بی نهایت قدرت و عظمت، بیم و خشیت به او دست ندهد؟ آن جا که آیه سخن از احترام به پیوندهایی به میان می آورد که خدا به برقراری آنها دستور داده است[2]، هدف بازگویی پیوندهای معنوی اجتماعی است که در آیین مقدس اسلام به طور مؤکد به حفظ آنها دستور داده شده است. اکنون باید دید مقصود از پیوندهایی که خداوند به حفظ آنها فرمان داده چیست؟ در اسلام یک سلسله پیوندها به طور مؤکد محترم شمرده شده است که به برخی از آنها اشاره می شود:
1.احترام به پیامبران عالی قدر و پیشوایان بزرگ.[3]در قرآن احترام به دسته دوم و مودّت با آنان، پاداش رسالت و یا چیزی مانند آن معرفی شده است آن جا که می فرماید: «...قُلْ لاأَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُربی..؛[4]بگو من(پیامبر) در برابر آن خدمات ارزنده خود به جامعه انسانی مزد و پاداشی نمی خواهم، جز این که به نزدیکان من مهر بورزید و بدانان احترام بگذارید». مقصود از «ذوی القربی» آن گروه از بستگان پیامبر است که، مهر و مودّت آنان موجب سعادت انسان و از این رهگذر از هدایت و راهنمایی آنان بهره مند می شود و به عبارت دیگر، مقصود از این که به آنان مهر ورزیم این نیست که تنها به موضوع محبت اکتفا کنیم؛ بلکه مهر به آنان سبب می شود با آنان ارتباط پیدا کرده، از رهبری و دانش هایشان، که از پیامبران به ارث برده اند، بهره مند شویم و از هدایت و راهنمایی دیگران بی نیاز گردیم.
2.احترام به پدر و مادر و تحکیم روابط خود با آنان. قرآن مجید در موارد گوناگونی به این نوع پیوند که میان پدر و مادر و فرزند برقرار است اشاره کرده و به هر دو طرف توصیه می کند درباره یکدیگر نیکی کنند؛ مثلًا به فرزندان دستور می دهد با پدر و مادر به نیکی رفتار نمایند چنان که می فرماید: «وَ صَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیا...؛[5]با آنان به خوبی رفتار کن». هم چنین در آیات دیگری به پدر و مادر دستور داده است که نیازمندی های فرزندان خود را تا حد امکان و توانایی تأمین نمایند.
3.پیوند با بستگان و خویشاوندان نزدیک و دور. در هیچ آیینی مانند اسلام به این نوع پیوند توجه نشده است و با مراجعه به آیات و احادیث اسلامی اهمیت حفظ پیوند با بستگان و به اصطلاح «صله رحم» به خوبی روشن می گردد. یکی از آیات قرآن قاطعان رحم را در کنار مفسدان نام برده و می فرماید: «فَهَلْ عَسَیتُمْ إِنْ تَوَلَّیتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکمْ* أُولئِک الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعَمی أَبْصَارَهُمْ؛[6]آیا در نظر داشته اید که پس از کسب قدرت در روی زمین فساد کنید و قطع رحم نمایید؟ آنان کسانی هستند که خداوند آنهارا از رحمت خود دور ساخته و چشم و گوش آنها را بسته است».
4.احترام به معلم، رعایت حقوق دوستان و همسایگان. احترام و حفظ همه این پیوندهایی که بیان کردیم از نظر اسلام لازم است و از گسستن آنها نهی شده و جمله «الَّذِینَ یصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ» با مفاد کلیی که دارد شامل همه اینها می شود.
پیوندهای گسستنی و ناگسستنی
اگر اسلام به حفظ یک سلسله پیوندها دستور داده، در برابر آن، مسلمانان را به بریدن قسمتی از پیوندها و روابط نیز فرمان داده است؛ مثلًا وظیفه افراد با ایمان را این می داند که با دشمنان خدا و پیامبر- هر چند پدران و فرزندان و برادران و خویشاوندان آنان باشند- پیوند محبت و دوستی بر قرار نکند آن جا که می فرماید: «لَاتَجِدُ قَوْماً یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْاخِرِ یوادُّونَ مَنْ حَادَّاللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَو کانُوا آبَاءَهُمْ أَو أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَو عَشِیرَتَهُمْ أُولئِک کتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ؛[7]هرگز گروهی که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند، کسانی را که با خدا و پیامبر او دشمنی دارند، دوست نمی دارند اگر چه آنان پدران و فرزندان و برادران و بستگان آنان باشند. آنان کسانی اند که در دل هایشان ایمان نوشته شده است». در آیه دیگر می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکمْ أَولِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَد کفَرُوا بِمَا جَاءَکمْ مِنَ الْحَقِّ؛[8]ای افراد با ایمان، دشمن من و دشمن خود را، ولی و دوست خود قرار ندهید و طرح دوستی با آنان نریزید؛ زیرا آنان آیین حقی را که پیش شماست انکار ورزیده اند». قرآن مجید در این موضوع به اندازه ای پافشاری دارد که حتی اجازه نمی دهد یک فرد مسلمان برای خویشاوندان مشرک خود، که در حال شرک و کفر از دنیا رفته اند، طلب آمرزش کند؛ زیرا چنین پدر مشرکی با فرزندان با ایمان خود ارتباطی ندارد چنان که می فرماید: «مَا کانَ لِلنَّبِی وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکینَ وَ لَوْ کانُوا أُولی قُربی؛[9]پیامبر و افراد با ایمان حق ندارند درباره بستگان مشرک خود دعا کنند و برای آنان آمرزش بطلبند». اصرار قرآن در بریدن چنین پیوندها برای این است که مبادا بر اثر معاشرت و رفت و آمد و ابراز مودّت و علاقه به آنان، جامعه مسلمانان به انحراف فکری دچار شود و تحت تأثیر اخلاق بد و صفات مذموم و رفتار ناشایست آنان قرار گیرد و باید برای چنین مصلحت بزرگی، عاطفه خویشاوندی را نادیده گرفت.
پی نوشت ها:
[1]«وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ؛ از خداى خود خشيت دارند و از سختى حساب روز رستاخيز مىترسند».
[2]«وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَر اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ...؛ كسانى كه پيوندهايى را كه خداوند به برقرارى آنها دستورداده است ثابت و استوار نگاه مىدارند».
[3]در روايات ما با آيه مورد بحث به لزوم حفظ پيوند دوستى با اهل بيت پيامبر استدلال شده استر.ك: تفسير برهان، ج 2، ص 288. در حقيقت مفهوم كلى و وسيع آيه به موردى از موارد آن تطبيق شده است.
هنگامی که با سخن لغو یا کار بیهوده روبه رو شدند، بزرگوارانه می گذرند و خود را آلوده نمی نمایند.» افراد بشر با سرمایه های گوناگون و مختلفی آفریده شده اند که می توانند به وسیله آنها در این جهان تجارت کنند. گروهی تمام سرمایه های مادی و معنوی خود را در مسیر تحصیل مقام و منصب، مال و ثروت قرار می دهند و هدفی جز این کالاهای زودگذر و فناپذیر ندارند. چنین بازرگانی، از نظر منطق قرآن، چیزی جز خسارت نیست، زیرا این شخص در برابر از دست دادن سرمایه های طبیعی و خدا دادی، کالایی را خریده است که ثبات و دوام ندارد و پس از مرگ و انتقال به سرای دیگر که رشته حیات در آنجا ادامه دارد، از آن بهره ای نخواهد برد. قرآن در سوره «عصر» به خسارت و ورشکستگی در تجارت با مواهب و سرمایه های بزرگ الهی اشاره کرده می فرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ؛ بشر در زیان و خسارت است». ملاک زیان کاری انسان، همین است که از استعدادهای سرشار و مواهب الهی، بهره ای جز لذت چندروزه نمی برد و برای زندگی در جهان دیگر در اندیشه توشه ای نمی باشد و گاهی او را به این عنوان معرفی می کند: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً[2]؛ آیا شما را به زیانکارترین افراد از نظر کار و کوشش آگاه سازم؟ آنان کسانی هستند که کار و کوشش آنها در این جهان، بی نتیجه گردیده و تلف شده است و آنان تصور می کنند که کار نیک و تجارت پرسودی انجام می دهند». هر عملی که بازدهی در سرای آخرت داشته باشد، عملی است خوب و نیکو، ولی هر عملی که فاقد هر نوع بازدهی اخروی باشد، قرآن مجید از آن به «ضلّ سعیهم» تعبیر کرده است. گوش فرا دادن به سخنان لهو و بیهوده و یا اشتغال به کارهای لغو، از جمله اعمالی است که هرگز بازدهی ندارد و جز اتلاف سرمایه گران بهای عمر، نتیجه دیگری عاید انسان نمی گردد. امروز بشر در فضای روح خود خلأ وحشتناکی را احساس می کند، خلئی که با هیچ چیزی پر نمی شود و به روح او ثبات و سکون نمی بخشد و بسان مرغی از شاخه ای به شاخه ای می پرد و از لذتی به لذت دیگر پناهنده می شود و هیچ کدام، عطش او را بر طرف نمی کند؛ در گذشته این خلأ از طریق معنویات و توجه به خدا و تعالیم الهی که به راستی حیات بخش و ثبات آفرین است، پر می شد. از دو رکعت نماز، از احیای شب، از کمک به بینوایان، آن چنان کامیاب می گردید که دیگر وقتی برای کارهای لغو و بیهوده نداشت و پیوسته می کوشید در خود، روح اطاعت از خدا و پرهیز از گناه و خدمت به اجتماع بیافریند و از همه این کارها، لذت عجیبی می برد، اما امروز بر اثر دوری از معنویت و تعالیم پیامبران برای گذراندن وقت به داستان های دروغین و سرگذشتهای بی اساس که زاییده خیال نویسنده های حرفه ای است پناه می برد و سرمایه عمر را در موردی به کار می برد که اصلا بازده ندارد. بگذریم از برخی بازی ها که دشمن جان انسان است و روح وحشی گری و درّندگی را در انسان ها زنده می کند. روح ستیزه خویی و درندگی در جامعه انسانی به شدت نفوذ کرده است تا آنجا که دستگاه های مخابراتی و ماهواره ها در جهان، دست به دست هم داده اند تا زدوخورد دو انسان را که با مشت به جان هم افتاده اند و آهنگ نابود کردن یکدیگر را دارند، در صفحه تلویزیون نشان دهند، تماشاگران نیز از شکستن دماغ و پیشانی و چانه و دندان طرف، لذت ببرند و در این راه مبلغی را خرج کنند؛ به راستی بزرگ ترین ضرر صرف سرمایه گران بهای عمر در این مراحل زندگی است، چه نیکو سروده است شاعر:
دامن کشان به مقصد پیری روانه ایم
هر دم خدنگ و تیر بلا را نشانه ایم
جای بسی فسوس که در وادی گناه
در خواب غفلتیم و پشیمان چرا نه ایم
طبل رحیل کوفت دلا کاروان عمر
ما همچنان به فکر خور و خواب و خانه ایم
امروز زنده ایم در این جمع لاجرم
فردا به پیش پیر و جوان چون فسانه ایم
چندی قبل، یک هندی در چند کشور، دست به نمایشی زد و توانست شش شبانه روز تمام، روی دوچرخه قرار گیرد، و آن را براند؛ بدون این که بخوابد و یا استراحت کند، در همان لحظه، پزشکان ایران اعلام خطر کردند که این جوان در هر مسابقه ای که می دهد، قسمتی از عمر خود را از دست می دهد و در هر مسابقه ای بخشی از عمر خود می کاهد، ولی به مضمون گفتار معروف «آنچه البته به جایی نرسد فریاد است»، اندرزهای پزشکان به جایی نرسید و او نیز گوش به سخنان حکیمانه پزشکان نداد؛ چیزی نگذشت که سرانجام در یکی از استودیوهای لندن در حالی که مشغول نمایش بود، از بالای دوچرخه نقش زمین گردید و درگذشت. در این آیه، اعراض از لغو، از نشانه های مردان خدا معرفی شده است. اصولا باید بدانیم لغو چیست؟ «لغو» در لغت، صدای گنجشک و مرغان هوا را گویند که بدون فکر و اندیشه به زبان آنان جاری می گردد و به همین مناسبت به هر سخنی که به منطق و اندیشه متکی نبوده و از هر نوع فایده ای دور باشد و بیهوده شمرده شود، لغو می گویند. بنابراین، قصه و افسانه های دروغین که هیچ نوع آموزندگی ندارند و یا سخنان قبیح و زشت که حاکی از ابتذال و پستی است، «لغو» شمرده می شود. قرآن مجید روی اعراض از لغو به طور روشن تکیه کرده و می فرماید: «وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ[3]؛ کسانی که از کار و سخن لغو، اعراض می نمایند»، «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ[4]؛ هنگامی که کلام لغو بشنوند، از آن اعراض می کنند». خداوند زندگی بهشتیان را چنین توصیف می کند که: «لا یسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا کذَّاباً[5]؛ در آنجا که سخن لغو و دروغ نمی شنود». اینک برای تکمیل مطالب از سخنان ارزنده ای که درباره موضوع بحث ما وارد شده است، اشاره می کنیم:
1.پیامبر گرامی وارد مسجد شد، دید گروهی دور یک نفر حلقه زده اند. پیامبر فرمود: این کیست؟ گفتند: علّامه است. فرمود: مقصود از لفظ علّامه در این مورد چیست؟ گفتند: این مرد به انساب عرب و وقایع و حوادث دوران جاهلیت احاطه کامل دارد. پیامبر فرمود: «ذاک علم لا یضرّ من جهله و لا ینفع من علمه[6]؛ این علمی است که ندانستن آن ضرری را متوجه انسان نمی سازد و آگاهی از آن، مفید و سودمند نمی باشد».
2.مردی از حضرت صادق علیه السّلام پرسید: آیا صحیح است که به سخن داستان سرایان گوش فرا دهیم؟ فرمود: نه، زیرا هرکس به سخن کسی گوش فرا دهد به حکم این است که او را می پرستد، هرگاه گویند از خدا سخن بگوید در این هنگام، خدا را پرستش کرده است و اگر از شیطان سخن بگوید، او را پرستش کرده است[7].
بنابراین، گوش فرا دادن به سخنان بیهوده به اندازه ای خطرناک است که تو گویی گوینده آن را می پرستد.
[7]« من أصغى إلى ناطق فقد عبده، فإن نطق عن اللّه فقد عبد اللّه، و إن نطق عن إبليس فقد عبد ابليس»(سفينة البحار، ج 2، ماده عبد، ص 125)؛ اين حديث را محدثان اسلامى از سنى و شيعه نقل كردهاند.
ای افراد با ایمان! از بسیاری گمان ها بپرهیزید؛ زیرا برخی از گمان ها گناه[و بی اساس] است؛ در امور مردم کنجکاوی نکنید و از یکدیگر غیبت ننمایید؛ آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر خود را در حالی که مرده است، بخورد؟ حتما این کار را بد و ناپسند می شمارید[غیبت برادر مسلمان همانند این عمل است] و از مخالفت خدا بپرهیزید؛ خداوند توبه پذیر و رحیم است».
در این آیه، خداوند جامعه اسلامی را ملزم می سازد که سه اصل اخلاقی را به عنوان حق لازم- که از لوازم و آثار اخوت اسلامی و برادری دینی است- نسبت به یکدیگر رعایت نمایند؛ اینک به طور اجمال به این سه اصل اشاره می کنیم:
1.بدگمانی و بد بینی نسبت به مسلمانان ممنوع است.
2.یک فرد مسلمان نباید در امور مردم کنجکاوی کند.
3.غیبت و بدگویی پشت سر مسلمان حرام است.
از آنجا که اصول یاد شده از مباحث اساسی اخلاق اسلامی هستند و در اصلاح اجتماع نقش مهمی ایفا می کنند و از پیشوایان بزرگ ما بیانات جالب و شیوایی در این زمینه وارد شده، شایسته است که هر کدام را جداگانه مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار دهیم.
بدگمانی و بدبینی
اکنون نخستین اصل یعنی «بدگمانی» را مورد بحث قرار می دهیم. بدبینی یک حالت روانی منفی است که شخصیت و احترام و تقوا و پاکی افراد در فضای فکر و قضاوت دارنده آن، لطمه می بیند. افراد بدبین از میان هزاران نقاط روشن و جلوه های خوب زندگی مردم، فقط به نقطه های مبهم و تاریک و تیره زندگی آنان، متوجه می گردند. همه ما می دانیم که جان و مال و آبروی مسلمان محترم و هرگونه تعدی به آن حرام است، ولی در آیه به تعدّی دیگری اشاره نموده و می فرماید: حیثیت و آبرو و شخصیت هر مسلمانی، حتی در عالم فکر و پندار و در دایره داوری درونی ما نیز محترم است. هیچ فرد مسلمانی، نباید بی جهت در درون خود، به حریم شخصیت و پاکی مسلمانی با بدبینی و بدگمانی و داوری بد، تجاوز نماید. به قول یکی از دانشمندان معاصر: حدود امنیتی که اسلام برای جامعه مسلمانان به وجود آورده، منحصر به جان و مال و آبرو نیست، بلکه علاوه بر این امنیت های سه گانه، امنیت چهارمی را نیز خواستار شده است و آن، امنیت قضاوته ای دیگران است؛ یعنی افراد دیگر را در محیط فکر خود، مورد هجوم افکار و داوریهای بد و ناروا قرار ندهد؛ احترام و شخصیت مسلمان، علاوه بر مرحله عمل، باید حتی در محیط افکار دیگران نیز محفوظ بماند. از این نظر، اسلام هرگونه بدگمانی و بدبینی را که منجر به لکه دار ساختن شخصیت کسی در محیط فکر و پندار می شود، تحریم نموده و دستور داده است که جامعه باایمان از هرگونه سوءظن نسبت به همدیگر بپرهیزند.
پیامبر اکرم در یکی از بیانات شیوای خود به امنیت های چهارگانه مزبور اشاره نموده و چنین می فرماید: «انّ اللّه حرّم علی المسلم دمه، و ماله و عرضه، و ان یظنّ به سوء الظّن»[1]خداوند، تجاوز به خون، مال و آبروی مسلمانان را حرام نموده و هرگز اجازه نداده است که کسی به یک فرد مسلمان بدگمان شود و حتی در ذهن و فکر خود، به او نسبت ناروا بدهد. اگر امنیت های سه گانه، نخست در پرتو حکومت های مادی و سازمان های اداری تأمین گردد، ولی امنیت از نظر قضاوت مردم، جز در سایه ایمان به خدا عملی نمی شود؛ زیرا حدود حکومت های مادی منحصر به ظواهر است و جلوگیری از تجاوزهای باطنی، از حریم قدرت عوامل مزبور، بیرون می باشد؛ فقط ایمان به خداست که می تواند جلو این گونه تجاوزها را بگیرد؛ زیرا یک فرد مسلمان ایمان دارد که خداوند از کارهای برون و درون او آگاه است.
ضررهای بدبینی
1.نخستین نتیجه بدگمانی، به خود انسان برمی گردد؛ از آنجا که افراد بدگمان نمی توانند اعمال دیگران را خالی از غرض و آلودگی تصور نمایند، همواره در رنج روحی و درد روانی سختی به سر می برند و سوز و گداز خیال و پندار، همواره آنان را شکنجه می دهد.
2.بدبینی، رشته الفت و دوستی را از هم می گسلد و بر اثر گمان بدی که انسان به دیگران دارد، همواره آنها را خیانتکار و در میدان دوستی، ناپایدار می پندارد، ناچار می شود که همه گونه روابط خود را با آنها قطع کند؛ ازاین رو پیشوایان ما فرموده اند: «من غلب علیه سوء الظّن لم یترک بینه و بین خلیل صلحا؛[2]بدگمانی بر هرکس که غلبه کند، هر نوع صلح و صفایی را که میان او و دوستان وی برقرار است، از بین می برد».
3.افراد بدبین همیشه منزوی و گوشه گیرند، و بر اثر رعب و ترسی که از مردم دارند، هرگز نمی توانند با کسی انس بگیرند؛ ازاین رو در روایات، آمده است که: «من لم یحسن ظنّه استوحش من کلّ احد؛[3]افراد بدبین از همه مردم وحشت دارند».
- بدبینی آفت بزرگی برای سنجش منطق انسان است؛ بدبینی نوعی اختلال در طرز تفکر و ادراک انسان به وجود می آورد که هرگز نمی تواند در موضوعی به صورت خردپسند و واقع بینانه داوری کند.
- بدبینی از بیماری های سرایت کننده است که هم نشینان انسان را نیز آلوده می سازد.
- بدبینی نه تنها در روح انسان اثر می گذارد، بلکه براساس ارتباطی که میان تن و جان وجود دارد، تن نیز از گزند آن سالم نمی ماند، و به قول دانشمند بزرگ عصر ما دکتر کارل: بدبینی و عادت به انتقاد از همه چیز، حتی از قدرت زندگی نیز می کاهد؛ زیرا این عادت منفی روانی روی دستگاه اعصاب «سمپاتیک» و غدد داخلی اثر می کند و می تواند مبدأ اختلالات عملی و حتی عضوی شود.
- بدگمانی های بی مورد، به همسر و یا شاگرد مغازه و کارگر و خدمت کار منزل، آنان را به خیانت و جنایت می کشاند؛ زیرا کنجکاوی های زیاد ارباب و بزرگ خانه و یا شوهر، بر اثر «تداعی معانی» صور و اشباح خیانت و کارهای زشت را در نظر آنها مجسم می سازد و فکر خیانت را در دل آنها احیا می نماید و به قول برخی از دانشمندان: نوکرانی که مورد سوء ظن آقا هستند و او پیوسته احتمال می دهد که آنان به اثاث خانه دستبردی بزنند، چنین نوکرانی بالاخره دست به دزدی می زنند، و به سوی دزدی کشیده می شوند.
از این رو، در دین مقدس اسلام، تظاهر به غیرت مندی بی مورد و افراطی درباره همسر، مذموم شمرده شده است؛ زیرا چه بسا افراد پاکی را به ناپاکی بکشاند و درست کار را به نادرستی دعوت نماید؛ چنان که علی علیه السّلام فرموده است: «ایاک و التّغایر فی غیر موضعه فانّ ذلک یدعوا الصّحیحة الی السّقم و البریئة الی الرّیب؛[4]اظهار غیرتهای بی مورد، زنان پاک را به ناپاکی و زنان بی گناه را به سوی گناه دعوت می کند».
بهترین روزها و ماه ها
از ابن عباس پرسیدند: بهترین روزها، و بهترین ماه ها، و بهترین عمل ها کدام است؟ گفت: بهترین روزها جمعه است، بهترین ماه ها ماه رمضان است، و بهترین اعمال نمازهای پنجگانه در اول وقت. این سخن را برای علی- علیه السّلام- نقل کردند فرمود: اگر از تمام علمای مشرق تا مغرب عالم بپرسند غیر از این جواب ندهند، اما من می گویم: بهترین عملها آن است که قبول درگاه خدا شود، و بهترین ماه ها ماهی است که در آن از گناه توبه کنی، و بهترین روزها روزی است که با ایمان به سوی خدا روی.
بهترین عمل در ماه رمضان
«مرحوم محدث قمی در مفاتیح الجنان از ایشان نقل می کنند که صدوق می فرماید: در جلسه ای بودیم که علما بودند علمای شیعه در یک جلسه بودند و مذاکره شد. گفتگو شد که شب قدری که اعمالش از هزار ماه بهتر است چه عملی فضیلتش از همه اعمال بهتر است؟ همه گفتند: تعلیم و تعلّم یعنی شب نوزدهم، بیست و یکم، شب بیست و سوم آن عملی که از همه اعمال فضیلتش بیشتر است این است که انسان یک مسأله ای یاد بگیرد، اگر امشب یک ساعت تفکر کردی، در خود فرورفتی و با خود صحبت کردی، اگر امشب پای منبر نشستی و جمله ای برداشت کردی، این از هر عملی فضیلتش بیشتر است.
لذا بعضی از بزرگان که روی آنها حساب می شود می بینیم کتابشان تاریخ دارد و شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان کتابش تمام شده مثلًا صاحب جواهر(ره) که فقهش، چکش برای مراجع تقلید است فردی که مثل او در اسلام کم نظیر یا بی نظیر است این مرد یک جواهری نوشته که الان در چهل و دو جلد چاپ شده است. در آخر جواهر تاریخ می گذارد می فرماید که از جواهر، از این کتاب فارغ شدم. شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان، معلوم می شود پیش صاحب جواهر بهترین اعمال، حتی از قرآن سر گذاشتن، از جوشن کبیر خواندن حتی از دعا و توبه که ثوابش خیلی زیاد است. فقه نوشتن بوده است.
همچنین استاد بزرگوارعلامه طباطبائی(ره) در جلد بیستم(المیزان) این کتاب پرازش، این تفسیر کم نظیر یا بی نظیر را که افتخاری برای شیعه شد، ایشان هم می رماید که از این تفسیر فارغ شدم تفسیرم شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان به پایان رسید».
برگرفته از کتاب: تربيت فرزند از نظر اسلام، ص 208-207
پیوندهای سعادت و خوشبختی
«وَالَّذِینَ یصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ؛(خردمندان) کسانی هستند که پیوندهایی را که خداوند به برقراری آنها فرمان داده است حفظ می کنند و از خدای خود و سختی حساب می ترسند». در این آیه سه علامت دیگر انسان های عاقل بیان شده است که عبارتند از:
ب)صله رحم؛
ج)ترس از عذاب پروردگار؛
د)ترس از عذاب آخرت.
یک فرد با ایمان پیوندی با خدا دارد که از صمیم دل به آن معتقد است و همه شؤون خود را از مرگ و زندگی و... از آن او می داند و پیوندی نیز با مردم دارد و در بین آنان زندگی می کند و از کمک ها و همکاری هایشان بهره می برد و آنان بخشی از بار زندگی او را به دوش می کشند. فرد عاقل و خردمند هر دو پیوند را محترم می شمارد و به کلیه پیوندها احترام می گذارد؛ زیرا گسستن پیوندهای الهی جز یأس و نومیدی و آلودگی به گناه چیزی نیست. زندگی مادی بدون تکیه گاهی معنوی، جز بدبختی نتیجه ای ندارد و پشت پا زدن به پیوندهای اجتماعی، در حالی که یک نوع نمک نشناسی و ناجوانمردی است، خود موجب گسسته شدن رابطه فرد با اجتماعی است که بار زندگی او را به دوش گرفته و صمیمانه به او خدمت می کند. احترام به این دو پیوند پیش از آن که نشانه ایمان باشد یکی از نشانه های افراد عاقل و فهمیده است که از این دو پیوند برای سعادت و خوشبختی خود استفاده می کنند. این آیه و هم چنین آیات بعدی در صدد بازگویی نشانه های افراد عاقل و خردمند است، امّا چگونه این آیه به این دو پیوند اشاره می کند؟ به بیانی روشن تر، آن جا که آیه از خشیت در برابر خدا و ترس از سختی حساب سخن می گوید[1]، هدف آن بیان حفظ پیوند با خداست؛ زیرا مردان عاقل و واقع بین، در پرتو توجه به عظمت خدا و احساس کوچکی در برابر آن قدرت بی نهایت، کانونی از خشیت و بیم، خضوع و خشوع می گردند. کدام خردمند است که در سنجش بی نهایت نیاز با بی نهایت قدرت و عظمت، بیم و خشیت به او دست ندهد؟ آن جا که آیه سخن از احترام به پیوندهایی به میان می آورد که خدا به برقراری آنها دستور داده است[2]، هدف بازگویی پیوندهای معنوی اجتماعی است که در آیین مقدس اسلام به طور مؤکد به حفظ آنها دستور داده شده است. اکنون باید دید مقصود از پیوندهایی که خداوند به حفظ آنها فرمان داده چیست؟ در اسلام یک سلسله پیوندها به طور مؤکد محترم شمرده شده است که به برخی از آنها اشاره می شود:
1.احترام به پیامبران عالی قدر و پیشوایان بزرگ.[3] در قرآن احترام به دسته دوم و مودّت با آنان، پاداش رسالت و یا چیزی مانند آن معرفی شده است آن جا که می فرماید: «...قُلْ لاأَسْئَلُکمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُربی..؛[4] بگو من(پیامبر) در برابر آن خدمات ارزنده خود به جامعه انسانی مزد و پاداشی نمی خواهم، جز این که به نزدیکان من مهر بورزید و بدانان احترام بگذارید». مقصود از «ذوی القربی» آن گروه از بستگان پیامبر است که، مهر و مودّت آنان موجب سعادت انسان و از این رهگذر از هدایت و راهنمایی آنان بهره مند می شود و به عبارت دیگر، مقصود از این که به آنان مهر ورزیم این نیست که تنها به موضوع محبت اکتفا کنیم؛ بلکه مهر به آنان سبب می شود با آنان ارتباط پیدا کرده، از رهبری و دانش هایشان، که از پیامبران به ارث برده اند، بهره مند شویم و از هدایت و راهنمایی دیگران بی نیاز گردیم.
2.احترام به پدر و مادر و تحکیم روابط خود با آنان. قرآن مجید در موارد گوناگونی به این نوع پیوند که میان پدر و مادر و فرزند برقرار است اشاره کرده و به هر دو طرف توصیه می کند درباره یکدیگر نیکی کنند؛ مثلًا به فرزندان دستور می دهد با پدر و مادر به نیکی رفتار نمایند چنان که می فرماید: «وَ صَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیا...؛[5] با آنان به خوبی رفتار کن». هم چنین در آیات دیگری به پدر و مادر دستور داده است که نیازمندی های فرزندان خود را تا حد امکان و توانایی تأمین نمایند.
3.پیوند با بستگان و خویشاوندان نزدیک و دور. در هیچ آیینی مانند اسلام به این نوع پیوند توجه نشده است و با مراجعه به آیات و احادیث اسلامی اهمیت حفظ پیوند با بستگان و به اصطلاح «صله رحم» به خوبی روشن می گردد. یکی از آیات قرآن قاطعان رحم را در کنار مفسدان نام برده و می فرماید: «فَهَلْ عَسَیتُمْ إِنْ تَوَلَّیتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکمْ* أُولئِک الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعَمی أَبْصَارَهُمْ؛[6] آیا در نظر داشته اید که پس از کسب قدرت در روی زمین فساد کنید و قطع رحم نمایید؟ آنان کسانی هستند که خداوند آنهارا از رحمت خود دور ساخته و چشم و گوش آنها را بسته است».
4.احترام به معلم، رعایت حقوق دوستان و همسایگان. احترام و حفظ همه این پیوندهایی که بیان کردیم از نظر اسلام لازم است و از گسستن آنها نهی شده و جمله «الَّذِینَ یصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ» با مفاد کلیی که دارد شامل همه اینها می شود.
پیوندهای گسستنی و ناگسستنی
اگر اسلام به حفظ یک سلسله پیوندها دستور داده، در برابر آن، مسلمانان را به بریدن قسمتی از پیوندها و روابط نیز فرمان داده است؛ مثلًا وظیفه افراد با ایمان را این می داند که با دشمنان خدا و پیامبر- هر چند پدران و فرزندان و برادران و خویشاوندان آنان باشند- پیوند محبت و دوستی بر قرار نکند آن جا که می فرماید: «لَاتَجِدُ قَوْماً یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْاخِرِ یوادُّونَ مَنْ حَادَّاللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَو کانُوا آبَاءَهُمْ أَو أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَو عَشِیرَتَهُمْ أُولئِک کتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ؛[7] هرگز گروهی که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند، کسانی را که با خدا و پیامبر او دشمنی دارند، دوست نمی دارند اگر چه آنان پدران و فرزندان و برادران و بستگان آنان باشند. آنان کسانی اند که در دل هایشان ایمان نوشته شده است». در آیه دیگر می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوّی وَ عَدُوَّکمْ أَولِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَد کفَرُوا بِمَا جَاءَکمْ مِنَ الْحَقِّ؛[8] ای افراد با ایمان، دشمن من و دشمن خود را، ولی و دوست خود قرار ندهید و طرح دوستی با آنان نریزید؛ زیرا آنان آیین حقی را که پیش شماست انکار ورزیده اند». قرآن مجید در این موضوع به اندازه ای پافشاری دارد که حتی اجازه نمی دهد یک فرد مسلمان برای خویشاوندان مشرک خود، که در حال شرک و کفر از دنیا رفته اند، طلب آمرزش کند؛ زیرا چنین پدر مشرکی با فرزندان با ایمان خود ارتباطی ندارد چنان که می فرماید: «مَا کانَ لِلنَّبِی وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکینَ وَ لَوْ کانُوا أُولی قُربی؛[9] پیامبر و افراد با ایمان حق ندارند درباره بستگان مشرک خود دعا کنند و برای آنان آمرزش بطلبند». اصرار قرآن در بریدن چنین پیوندها برای این است که مبادا بر اثر معاشرت و رفت و آمد و ابراز مودّت و علاقه به آنان، جامعه مسلمانان به انحراف فکری دچار شود و تحت تأثیر اخلاق بد و صفات مذموم و رفتار ناشایست آنان قرار گیرد و باید برای چنین مصلحت بزرگی، عاطفه خویشاوندی را نادیده گرفت.
پی نوشت ها:
[1] «وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ؛ از خداى خود خشيت دارند و از سختى حساب روز رستاخيز مىترسند».
[2] «وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَر اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ...؛ كسانى كه پيوندهايى را كه خداوند به برقرارى آنها دستورداده است ثابت و استوار نگاه مىدارند».
[3] در روايات ما با آيه مورد بحث به لزوم حفظ پيوند دوستى با اهل بيت پيامبر استدلال شده استر.ك: تفسير برهان، ج 2، ص 288. در حقيقت مفهوم كلى و وسيع آيه به موردى از موارد آن تطبيق شده است.
[4] شورى(42) آيه 23.
[5] لقمان(31) آيه 15.
[6] محمد(47) آيه 22 و 23.
[7] مجادله(58) آيه 22.
[8] ممتحنه(60) آيه 1.
[9] توبه(9) آيه 113.
پرهیز از کارهای بیهوده
«وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کراماً[1]؛
هنگامی که با سخن لغو یا کار بیهوده روبه رو شدند، بزرگوارانه می گذرند و خود را آلوده نمی نمایند.» افراد بشر با سرمایه های گوناگون و مختلفی آفریده شده اند که می توانند به وسیله آنها در این جهان تجارت کنند. گروهی تمام سرمایه های مادی و معنوی خود را در مسیر تحصیل مقام و منصب، مال و ثروت قرار می دهند و هدفی جز این کالاهای زودگذر و فناپذیر ندارند. چنین بازرگانی، از نظر منطق قرآن، چیزی جز خسارت نیست، زیرا این شخص در برابر از دست دادن سرمایه های طبیعی و خدا دادی، کالایی را خریده است که ثبات و دوام ندارد و پس از مرگ و انتقال به سرای دیگر که رشته حیات در آنجا ادامه دارد، از آن بهره ای نخواهد برد. قرآن در سوره «عصر» به خسارت و ورشکستگی در تجارت با مواهب و سرمایه های بزرگ الهی اشاره کرده می فرماید: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ؛ بشر در زیان و خسارت است». ملاک زیان کاری انسان، همین است که از استعدادهای سرشار و مواهب الهی، بهره ای جز لذت چندروزه نمی برد و برای زندگی در جهان دیگر در اندیشه توشه ای نمی باشد و گاهی او را به این عنوان معرفی می کند: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً[2]؛ آیا شما را به زیانکارترین افراد از نظر کار و کوشش آگاه سازم؟ آنان کسانی هستند که کار و کوشش آنها در این جهان، بی نتیجه گردیده و تلف شده است و آنان تصور می کنند که کار نیک و تجارت پرسودی انجام می دهند». هر عملی که بازدهی در سرای آخرت داشته باشد، عملی است خوب و نیکو، ولی هر عملی که فاقد هر نوع بازدهی اخروی باشد، قرآن مجید از آن به «ضلّ سعیهم» تعبیر کرده است. گوش فرا دادن به سخنان لهو و بیهوده و یا اشتغال به کارهای لغو، از جمله اعمالی است که هرگز بازدهی ندارد و جز اتلاف سرمایه گران بهای عمر، نتیجه دیگری عاید انسان نمی گردد. امروز بشر در فضای روح خود خلأ وحشتناکی را احساس می کند، خلئی که با هیچ چیزی پر نمی شود و به روح او ثبات و سکون نمی بخشد و بسان مرغی از شاخه ای به شاخه ای می پرد و از لذتی به لذت دیگر پناهنده می شود و هیچ کدام، عطش او را بر طرف نمی کند؛ در گذشته این خلأ از طریق معنویات و توجه به خدا و تعالیم الهی که به راستی حیات بخش و ثبات آفرین است، پر می شد. از دو رکعت نماز، از احیای شب، از کمک به بینوایان، آن چنان کامیاب می گردید که دیگر وقتی برای کارهای لغو و بیهوده نداشت و پیوسته می کوشید در خود، روح اطاعت از خدا و پرهیز از گناه و خدمت به اجتماع بیافریند و از همه این کارها، لذت عجیبی می برد، اما امروز بر اثر دوری از معنویت و تعالیم پیامبران برای گذراندن وقت به داستان های دروغین و سرگذشتهای بی اساس که زاییده خیال نویسنده های حرفه ای است پناه می برد و سرمایه عمر را در موردی به کار می برد که اصلا بازده ندارد. بگذریم از برخی بازی ها که دشمن جان انسان است و روح وحشی گری و درّندگی را در انسان ها زنده می کند. روح ستیزه خویی و درندگی در جامعه انسانی به شدت نفوذ کرده است تا آنجا که دستگاه های مخابراتی و ماهواره ها در جهان، دست به دست هم داده اند تا زدوخورد دو انسان را که با مشت به جان هم افتاده اند و آهنگ نابود کردن یکدیگر را دارند، در صفحه تلویزیون نشان دهند، تماشاگران نیز از شکستن دماغ و پیشانی و چانه و دندان طرف، لذت ببرند و در این راه مبلغی را خرج کنند؛ به راستی بزرگ ترین ضرر صرف سرمایه گران بهای عمر در این مراحل زندگی است، چه نیکو سروده است شاعر:
دامن کشان به مقصد پیری روانه ایم
هر دم خدنگ و تیر بلا را نشانه ایم
جای بسی فسوس که در وادی گناه
در خواب غفلتیم و پشیمان چرا نه ایم
طبل رحیل کوفت دلا کاروان عمر
ما همچنان به فکر خور و خواب و خانه ایم
امروز زنده ایم در این جمع لاجرم
فردا به پیش پیر و جوان چون فسانه ایم
چندی قبل، یک هندی در چند کشور، دست به نمایشی زد و توانست شش شبانه روز تمام، روی دوچرخه قرار گیرد، و آن را براند؛ بدون این که بخوابد و یا استراحت کند، در همان لحظه، پزشکان ایران اعلام خطر کردند که این جوان در هر مسابقه ای که می دهد، قسمتی از عمر خود را از دست می دهد و در هر مسابقه ای بخشی از عمر خود می کاهد، ولی به مضمون گفتار معروف «آنچه البته به جایی نرسد فریاد است»، اندرزهای پزشکان به جایی نرسید و او نیز گوش به سخنان حکیمانه پزشکان نداد؛ چیزی نگذشت که سرانجام در یکی از استودیوهای لندن در حالی که مشغول نمایش بود، از بالای دوچرخه نقش زمین گردید و درگذشت. در این آیه، اعراض از لغو، از نشانه های مردان خدا معرفی شده است. اصولا باید بدانیم لغو چیست؟ «لغو» در لغت، صدای گنجشک و مرغان هوا را گویند که بدون فکر و اندیشه به زبان آنان جاری می گردد و به همین مناسبت به هر سخنی که به منطق و اندیشه متکی نبوده و از هر نوع فایده ای دور باشد و بیهوده شمرده شود، لغو می گویند. بنابراین، قصه و افسانه های دروغین که هیچ نوع آموزندگی ندارند و یا سخنان قبیح و زشت که حاکی از ابتذال و پستی است، «لغو» شمرده می شود. قرآن مجید روی اعراض از لغو به طور روشن تکیه کرده و می فرماید: «وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ [3]؛ کسانی که از کار و سخن لغو، اعراض می نمایند»، «وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ [4]؛ هنگامی که کلام لغو بشنوند، از آن اعراض می کنند». خداوند زندگی بهشتیان را چنین توصیف می کند که: «لا یسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا کذَّاباً[5]؛ در آنجا که سخن لغو و دروغ نمی شنود». اینک برای تکمیل مطالب از سخنان ارزنده ای که درباره موضوع بحث ما وارد شده است، اشاره می کنیم:
1.پیامبر گرامی وارد مسجد شد، دید گروهی دور یک نفر حلقه زده اند. پیامبر فرمود: این کیست؟ گفتند: علّامه است. فرمود: مقصود از لفظ علّامه در این مورد چیست؟ گفتند: این مرد به انساب عرب و وقایع و حوادث دوران جاهلیت احاطه کامل دارد. پیامبر فرمود: «ذاک علم لا یضرّ من جهله و لا ینفع من علمه [6]؛ این علمی است که ندانستن آن ضرری را متوجه انسان نمی سازد و آگاهی از آن، مفید و سودمند نمی باشد».
2.مردی از حضرت صادق علیه السّلام پرسید: آیا صحیح است که به سخن داستان سرایان گوش فرا دهیم؟ فرمود: نه، زیرا هرکس به سخن کسی گوش فرا دهد به حکم این است که او را می پرستد، هرگاه گویند از خدا سخن بگوید در این هنگام، خدا را پرستش کرده است و اگر از شیطان سخن بگوید، او را پرستش کرده است [7].
بنابراین، گوش فرا دادن به سخنان بیهوده به اندازه ای خطرناک است که تو گویی گوینده آن را می پرستد.
پی نوشت ها:
[1] فرقان، آیه 72
[2] كهف(18) آيه 103 و 104.
[3] مؤمنون(23) آيه 3.
[4] قصص(28) آيه 55.
[5] نبأ(78) آيه 35.
[6] اصول كافى، ج 1، ص 32.
[7] « من أصغى إلى ناطق فقد عبده، فإن نطق عن اللّه فقد عبد اللّه، و إن نطق عن إبليس فقد عبد ابليس»(سفينة البحار، ج 2، ماده عبد، ص 125)؛ اين حديث را محدثان اسلامى از سنى و شيعه نقل كردهاند.
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضاً، أَ یحِبُّ أَحَدُکمْ أَنْ یأْکلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَکرِهْتُمُوهُ، وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ؛
ای افراد با ایمان! از بسیاری گمان ها بپرهیزید؛ زیرا برخی از گمان ها گناه[و بی اساس] است؛ در امور مردم کنجکاوی نکنید و از یکدیگر غیبت ننمایید؛ آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر خود را در حالی که مرده است، بخورد؟ حتما این کار را بد و ناپسند می شمارید[غیبت برادر مسلمان همانند این عمل است] و از مخالفت خدا بپرهیزید؛ خداوند توبه پذیر و رحیم است».
در این آیه، خداوند جامعه اسلامی را ملزم می سازد که سه اصل اخلاقی را به عنوان حق لازم- که از لوازم و آثار اخوت اسلامی و برادری دینی است- نسبت به یکدیگر رعایت نمایند؛ اینک به طور اجمال به این سه اصل اشاره می کنیم:
1.بدگمانی و بد بینی نسبت به مسلمانان ممنوع است.
2.یک فرد مسلمان نباید در امور مردم کنجکاوی کند.
3.غیبت و بدگویی پشت سر مسلمان حرام است.
از آنجا که اصول یاد شده از مباحث اساسی اخلاق اسلامی هستند و در اصلاح اجتماع نقش مهمی ایفا می کنند و از پیشوایان بزرگ ما بیانات جالب و شیوایی در این زمینه وارد شده، شایسته است که هر کدام را جداگانه مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار دهیم.
بدگمانی و بدبینی
اکنون نخستین اصل یعنی «بدگمانی» را مورد بحث قرار می دهیم. بدبینی یک حالت روانی منفی است که شخصیت و احترام و تقوا و پاکی افراد در فضای فکر و قضاوت دارنده آن، لطمه می بیند. افراد بدبین از میان هزاران نقاط روشن و جلوه های خوب زندگی مردم، فقط به نقطه های مبهم و تاریک و تیره زندگی آنان، متوجه می گردند. همه ما می دانیم که جان و مال و آبروی مسلمان محترم و هرگونه تعدی به آن حرام است، ولی در آیه به تعدّی دیگری اشاره نموده و می فرماید: حیثیت و آبرو و شخصیت هر مسلمانی، حتی در عالم فکر و پندار و در دایره داوری درونی ما نیز محترم است. هیچ فرد مسلمانی، نباید بی جهت در درون خود، به حریم شخصیت و پاکی مسلمانی با بدبینی و بدگمانی و داوری بد، تجاوز نماید. به قول یکی از دانشمندان معاصر: حدود امنیتی که اسلام برای جامعه مسلمانان به وجود آورده، منحصر به جان و مال و آبرو نیست، بلکه علاوه بر این امنیت های سه گانه، امنیت چهارمی را نیز خواستار شده است و آن، امنیت قضاوته ای دیگران است؛ یعنی افراد دیگر را در محیط فکر خود، مورد هجوم افکار و داوریهای بد و ناروا قرار ندهد؛ احترام و شخصیت مسلمان، علاوه بر مرحله عمل، باید حتی در محیط افکار دیگران نیز محفوظ بماند. از این نظر، اسلام هرگونه بدگمانی و بدبینی را که منجر به لکه دار ساختن شخصیت کسی در محیط فکر و پندار می شود، تحریم نموده و دستور داده است که جامعه باایمان از هرگونه سوءظن نسبت به همدیگر بپرهیزند.
پیامبر اکرم در یکی از بیانات شیوای خود به امنیت های چهارگانه مزبور اشاره نموده و چنین می فرماید: «انّ اللّه حرّم علی المسلم دمه، و ماله و عرضه، و ان یظنّ به سوء الظّن»[1] خداوند، تجاوز به خون، مال و آبروی مسلمانان را حرام نموده و هرگز اجازه نداده است که کسی به یک فرد مسلمان بدگمان شود و حتی در ذهن و فکر خود، به او نسبت ناروا بدهد. اگر امنیت های سه گانه، نخست در پرتو حکومت های مادی و سازمان های اداری تأمین گردد، ولی امنیت از نظر قضاوت مردم، جز در سایه ایمان به خدا عملی نمی شود؛ زیرا حدود حکومت های مادی منحصر به ظواهر است و جلوگیری از تجاوزهای باطنی، از حریم قدرت عوامل مزبور، بیرون می باشد؛ فقط ایمان به خداست که می تواند جلو این گونه تجاوزها را بگیرد؛ زیرا یک فرد مسلمان ایمان دارد که خداوند از کارهای برون و درون او آگاه است.
ضررهای بدبینی
1.نخستین نتیجه بدگمانی، به خود انسان برمی گردد؛ از آنجا که افراد بدگمان نمی توانند اعمال دیگران را خالی از غرض و آلودگی تصور نمایند، همواره در رنج روحی و درد روانی سختی به سر می برند و سوز و گداز خیال و پندار، همواره آنان را شکنجه می دهد.
2.بدبینی، رشته الفت و دوستی را از هم می گسلد و بر اثر گمان بدی که انسان به دیگران دارد، همواره آنها را خیانتکار و در میدان دوستی، ناپایدار می پندارد، ناچار می شود که همه گونه روابط خود را با آنها قطع کند؛ ازاین رو پیشوایان ما فرموده اند: «من غلب علیه سوء الظّن لم یترک بینه و بین خلیل صلحا؛[2] بدگمانی بر هرکس که غلبه کند، هر نوع صلح و صفایی را که میان او و دوستان وی برقرار است، از بین می برد».
3.افراد بدبین همیشه منزوی و گوشه گیرند، و بر اثر رعب و ترسی که از مردم دارند، هرگز نمی توانند با کسی انس بگیرند؛ ازاین رو در روایات، آمده است که: «من لم یحسن ظنّه استوحش من کلّ احد؛[3] افراد بدبین از همه مردم وحشت دارند».
- بدبینی آفت بزرگی برای سنجش منطق انسان است؛ بدبینی نوعی اختلال در طرز تفکر و ادراک انسان به وجود می آورد که هرگز نمی تواند در موضوعی به صورت خردپسند و واقع بینانه داوری کند.
- بدبینی از بیماری های سرایت کننده است که هم نشینان انسان را نیز آلوده می سازد.
- بدبینی نه تنها در روح انسان اثر می گذارد، بلکه براساس ارتباطی که میان تن و جان وجود دارد، تن نیز از گزند آن سالم نمی ماند، و به قول دانشمند بزرگ عصر ما دکتر کارل: بدبینی و عادت به انتقاد از همه چیز، حتی از قدرت زندگی نیز می کاهد؛ زیرا این عادت منفی روانی روی دستگاه اعصاب «سمپاتیک» و غدد داخلی اثر می کند و می تواند مبدأ اختلالات عملی و حتی عضوی شود.
- بدگمانی های بی مورد، به همسر و یا شاگرد مغازه و کارگر و خدمت کار منزل، آنان را به خیانت و جنایت می کشاند؛ زیرا کنجکاوی های زیاد ارباب و بزرگ خانه و یا شوهر، بر اثر «تداعی معانی» صور و اشباح خیانت و کارهای زشت را در نظر آنها مجسم می سازد و فکر خیانت را در دل آنها احیا می نماید و به قول برخی از دانشمندان: نوکرانی که مورد سوء ظن آقا هستند و او پیوسته احتمال می دهد که آنان به اثاث خانه دستبردی بزنند، چنین نوکرانی بالاخره دست به دزدی می زنند، و به سوی دزدی کشیده می شوند.
از این رو، در دین مقدس اسلام، تظاهر به غیرت مندی بی مورد و افراطی درباره همسر، مذموم شمرده شده است؛ زیرا چه بسا افراد پاکی را به ناپاکی بکشاند و درست کار را به نادرستی دعوت نماید؛ چنان که علی علیه السّلام فرموده است: «ایاک و التّغایر فی غیر موضعه فانّ ذلک یدعوا الصّحیحة الی السّقم و البریئة الی الرّیب؛[4]اظهار غیرتهای بی مورد، زنان پاک را به ناپاکی و زنان بی گناه را به سوی گناه دعوت می کند».
پی نوشت ها:
[1] المحجة البيضاء، ج 5، ص 268.
[2] غرر الحكم، ص 697.
[3] همان، ص 712.
[4] همان، ص 152.